جورج یک روز در خانه دوستش می ماند که صدای ناله ای آرام از اتاق خواب طبقه بالا می شنود. او در آن طرف در قفل شده اتاق خواب کمین کرده است و صدای ناله ها را که بلندتر می شود همراه با صدای سیلی و سیلی می شنود. او وارد اتاق شد و مادر دوستش، هانا بلوند لاغر اندام را دید که با یک اسباب بازی بزرگ کون روغنی سکسی در حال خودارضایی است! هانا خجالت خود را با اغوا کردن دوتایی جوان که با دیدن شلخته بالغ در حال خودارضایی بسیار سخت است، با وجود سنین مختلف، پنهان می کند. جورج باکره نیست اما تجربه زیادی هم ندارد و قطعا امروز یکی دو چیز را یاد خواهد گرفت!